سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارون میاد نم نم
یکشنبه 91 شهریور 5 :: 11:48 صبح ::  نویسنده : باران

زندگی فرصتی است که نشان دهیم:

    

لیاقت آن را داشتیم

 

 که خالقمان در لحظه ی آفرینش

 

 به خود تبریک گوید...




موضوع مطلب :
یکشنبه 91 شهریور 5 :: 11:43 صبح ::  نویسنده : باران

کسی بی خبر آمد مرا دست خودم داد...

کسی مثل خودم غم

کسی مثل خودم شاد

کسی مثل پرستو در اندیشه ی پرواز

کسی بسته و آزاد اسیر قفسی باز...

کسی خنده کسی غم

کسی شادی و ماتم

کسی ساده کسی صاف

کسی در هم و بر هم

کسی پر ز ترانه

کسی مثل خودم لال

کسی سرخ و رسیده

کسی سبز و کسی کال

کسی مثل تو ای دوست

مرا یک شبه رویاند

کسی مرثیه آورد برای دل من خواند

من از خواب پریدم

شدم یک غزل زرد...

و یک شاعر غمگین مرا زمزمه می کرد...




موضوع مطلب :
دوشنبه 91 مرداد 30 :: 11:36 عصر ::  نویسنده : باران

وقتی که تنگ غروب بارون به شیشه می زنه

همه غصه های دنیا توی سینه ی منهدلم شکست

زیر قطره های بارون میشکنه بغض صدامگریه‌آور

 دیگه غیر از یه دونه پنجره هیچی نمی خواماصلا!

پشت این پنجره میشینم و آواز میخونمخیلی خنده‌دار

منتظر واسه رسیدنت تو بارون میمونممشکوکم

زیر بارون انتظارت رنگ تازه ای دارهدوست داشتن

منم عاشق ترم انگار وقتی بارون میبارهقاط زدم

گاهی وقتا که میای سر روی شونم می ذاری تهوع‌آور

تموم غصه ها رو از دل من بر می داریآفرین

اما این فقط یه خوابه خواب پشت پنجره بلبلبلو

وقت بیداری بازم غم میشینه تو حنجرهگریه‌آور

خوابم گرفت




موضوع مطلب :
دوشنبه 91 مرداد 30 :: 10:36 عصر ::  نویسنده : باران

به نام آنکه جان را فکرت آموخت

همان که عشق را با حسرت آموخت

همان که آفرید آب و هوا را

همان که افرید این روزها را

به نام مهربان مهربانان

به نام خوش زبان خوش زبانان

به نام عشق و الله و خدایم

که نام او شد ورد زبانم...




موضوع مطلب :
دوشنبه 91 مرداد 30 :: 11:2 صبح ::  نویسنده : باران

من اومدممؤدب




موضوع مطلب :
<   1   2   
درباره وبلاگ


آرشیو وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 5
  • بازدید دیروز: 4
  • کل بازدیدها: 6650