بارون میاد نم نم وقتی که تنگ غروب بارون به شیشه می زنه همه غصه های دنیا توی سینه ی منه زیر قطره های بارون میشکنه بغض صدام دیگه غیر از یه دونه پنجره هیچی نمی خوام پشت این پنجره میشینم و آواز میخونم منتظر واسه رسیدنت تو بارون میمونم زیر بارون انتظارت رنگ تازه ای داره منم عاشق ترم انگار وقتی بارون میباره گاهی وقتا که میای سر روی شونم می ذاری تموم غصه ها رو از دل من بر می داری اما این فقط یه خوابه خواب پشت پنجره وقت بیداری بازم غم میشینه تو حنجره موضوع مطلب : دوشنبه 91 مرداد 30 :: 10:36 عصر :: نویسنده : باران
به نام آنکه جان را فکرت آموخت همان که عشق را با حسرت آموخت همان که آفرید آب و هوا را همان که افرید این روزها را به نام مهربان مهربانان به نام خوش زبان خوش زبانان به نام عشق و الله و خدایم که نام او شد ورد زبانم... موضوع مطلب : آخرین مطالب آمار وبلاگ
|